در دهکده ای کوچک، هانومانتو، یک دزد خرده پا، جواهری اسرارآمیز پیدا می کند که به او قدرت های خداگونه می دهد. آیا او موفق خواهد شد که این قدرت ها را از افتادن در دستان اشتباه نگه دارد و دهکده خود را نجات دهد؟
نایب بازرس شیواکومار بعد از یک تصادف متوجه می شود که زن و بچه اش گم شده اند . در حین دوره بهبود و در حالی که به بیماری مغزی شدید دست و پنجه نرم می کند، متوجه می شود که چنین ناپدیدشدن های زنجیره ای بارها در شهر رخ داده است...
خانم شتی یک فمینیست است که در لندن زندگی می کند و می خواهد برای همیشه مجرد بماند. آقای پولیشتی از حیدرآباد هند، می خواهد یک رابطه جدی داشته باشد. با اینکه ظاهرا نظرات این دو با هم متفاوت است ولی با یکدیگر به طور غیرمنتظره ارتباط برقرار می کنند...
مردم یک روستا در حاشیه معدن زغال سنگ، دائم الخمر هستند و این ابزار سیاستمداران محلی برای سواستفاده و رسیدن به قدرت می شود..